سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های من

حس لعنتی یکشنبه 87/1/11 ساعت 12:35 صبح

سلام

توی این چند روزی که اینجا ننوشتم دقت کردم دیدم جدا معتاد شدم! اونم به نوشتن!

جدیدا هر تکه کاغذ باطله هم که گیرم میاد از این هجویات مینویسم توش!

امروز عصر داشتم کمد رو زیر و رو میکردم کلی خاطره برام مرور شد! به خیلی چیزا خندیدم...خیلی چیزا هم برام تلخ بود!

حالا هم که شب شده بازم اون حس لعنتی تنهایی اوفتاده تو جونم! دست خودم نیست هر چند وقت یکبار میاد سراغم!

این چند روز کلی کار عقب مونده دارم که باید انجام بدم... نمیدونم اخر میرسم یا نه ولی مهم اینه میخوام سعی خودم رو بکنم که تا اخر تعطیلات تموم کنم!

دیروز توی یه فرصت که پیش اومد به گذشته خودم فکر میکردم! همبازی های توی فامیل! همبازی های توی محل! همبازی های توی مدرسه!

یکم که دقیق شدم دیدم اونا حسابی بزرگ شدن! یعنی منم به اندازه اونا بزرگ شدم؟ (الله اعلم)

پ.ن 1: شاید بشه این کاغذ باطله ها رو که هجویات من توش نوشته شده بشه یه کتاب قطور! اگه کاغذ هایی که امروز توی کمد پیدا کردم رو هم اضافه کنم احتمالا تا الان 4-3 جلدش اماده چاپ شده!

پ.ن 2: بعد از این چند وقت که به نظر خودم داشتم عوض میشدم الان حس میکنم دارم به یه ثبات نسبی میرسم!

پ.ن 3: کلی حرف داشتم برای این پست ولی چیزی دیگه به ذهنم نمیرسه!

به امید دیدار...

خدانگهدار

    

نوشته شده توسط: غریبه اشنا

مهمونی عید جمعه 87/1/2 ساعت 11:37 صبح

درسته امسال نمیتونم زیاد مهمونی برم به دلایلی ولی از این خوشحالم که اونایی که میرم برام خیلی خاطره خوبی داره!

دیروز عصر بعد انجام کارام تصمیم گرفتیم بریم مهمونی عید! ولی از نوع خاص! خونه کسی قرار بود بریم که بنا به دلایلی که هیچ وقت معلوم نشد و نخواهد شد روابط باهاشون سرد شده بود! بلاخره بعد از کلی میانجیگری بزرگان قرار شد بریم اونجا!

برام جالب بود وقتی که سر صحبت باز شد مجلس شد مثل مجلس خواستگاری! انگار دو فامیل همین امشب با هم اشنا شده بودن! خدا رو شکر بحث به علت تیرگی روابط نرسید! شام هم خوردیم و برگشتیم!

پ.ن 1 : خوشحالم که تقریبا یه فامیل جدید پیدا کردیم!

پ.ن 2 : ولی بازم علت تیرگی روابط معلوم نشد! ( دیگه برام مهم نیست!)

پ.ن 3‏ : امسال سخت ترین عیدی هست که تا حالا داشتم! خیلی کار دارم که باید تا پایان تعطیلات تمومش کنم!

به امید دیدار...

خدانگهدار....


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

سال تحویل پنج شنبه 87/1/1 ساعت 9:13 صبح

الان که دارم این مطلب رو مینویسم کمتر از 15 دقیقه تا سال تحویل بیشتر نمونده!...

توی این سال ها همیشه این ساعتا که میرسه یه حس مشترک دارم همیشه... نمیدونم چرا ولی دلم میگیره...

از خودم بدم میاد... 15 دقیقه دیگه سال نو میشه... جدی توی این سال که گذشت ما چقدر نو شدیم؟؟؟

زمستون وقتی جاشو به بهار میده یه تغییر کلی بوجود میاد ولی ما چی؟...خوش بحال اونایی که برا خودشون جواب داشته باشن...

اخرای سال که میشه برای سال بعدم برنامه میریزم... فلان کار رو میکنم ... اینطوری میکنم... نقشه میکشم... ولی سال بعد همین موقع وقتی فکر میکنم چقدر تو کارام موفق بودم؟       بگذریم!

امیدوارم امسال برای همتون یکی از بهترین سال های عمرتون باشه و همیشه موفق باشید...

به امید دیدار

تا سال اینده خدانگهدار...


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

سال جدید چهارشنبه 86/12/29 ساعت 4:35 عصر

 

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

از وقتی یادم میاد هر سال سر سفره هفت سین مامان بزرگ این دعا رو برام میخوند منم تکرار میکردم تا سال تحویل میشد...

شاید اون موقع اصلا معنی این دعا رو نمیدونستم تا سه سال پیش که مامان بزرگ فوت کرد! خدا بیامرزدش

هر سال توی این ساعتا یاد اون موقع ها میفتم که همه خونه مامان بزرگ جمع میشدیم برا سال تحویل ولی بعد از اون...

این ساعتا که میشه دوست دارم همه کارامو تعطیل کنم و بشینم با خودم فکر کنم! یه سال که گذشت رو جمع بندی کنم!

امسالم چون دیگه نوشته های اینجا فقط برای خودمه دوست دارم جمع بندی رو اینجا بنویسم!

اوایل امسال خیلی معمولی میگذشت هیچ اتفاقی که الان بخواد یادم بیاد برای نوشتن نبود کم کم اوضاع بهتر شد و توی فامیل 2-1 عروسی برگذار شد ولی حیف که این شادیا زیاد طول نکشید تا اینکه جریان بیماری بابا پیش اومد... خدا رو شکر به خیر گذشت البته...

بازم بعد دو روز بابا بزرگ هم فوت کرد...

از همه اینا که بگذریم نمیدونم چرا امسال من خیلی عوض شدم...مخصوصا این اخرای سال! خیلی ذهنم به خیلی چیزا مشغول شده!

اخرای این سال برای خودم جزو بدترین سال ها بود... چرا؟؟ تنها جوابی که میتونم بدم اینه :‏ نمیدونم

روی خیلی چیزا حساب باز کرده بودم ولی امسال فهمیدم اشتباه کردم!

امروز با خودم فکر میکردم اگه میتونستم برگردم به دقیقا یک سال پیش چند تا از این اتفاقات رو میتونستم تغییر بدم؟؟؟

تا حرف اصلی یادم نرفته میخواستم بگم که‏:

امروز تصمیم گرفتم با هرکی مشکلی داشتم برطرف کنم! دعوایی بوده دلخوری بوده هرچی بوده میخوام تسویه کنم تا بارم برا سال دیگه سبک تر باشه! امروز از چند نفر حلالیت طلبیدم! میخواستم اینجا هم بگم که:

اگه توی این سالی که گذشت کاری کردم که نباید میکردم...چیزی گفتم که نباید میگفتم...شوخی کردم که نباید میکردم...باعث ناراحتی کسی شدم...دل کسی رو شکستم...یا هر چیز دیگه میخوام که منو ببخشید و حلالم کنید!

این اخرین پستی بود که توی سال 86 نوشتم...امیدوارم سال اینده برای تمامی شما دوستان سال خوب و خوشی باشه!

پ.ن 1 : امسال ازتون میخوام سر سفره هفت سین اگه به یاد من هم افتادید برام دعا کنید!

پ.ن 2 : نمیدونم چرا کسی رو پیدا نمیکنم که باهاش راحت باشم و اون هم باهام راحت باشه شاید یه جاهایی بهتر باشه حریم خصوصی که برای خودمون تعریف کردیم رو بشکنیم نه؟؟؟

سال نو همگی مبارک!

 

 


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

وسط دو راهی گیر کردم! سه شنبه 86/12/28 ساعت 9:53 عصر

چند وقتی بود میخواستم از شر چند تا وابستگی راحت بشم! البته از اولش تقصیر خودم بود که وابسته شدم!

دو نوع نفهمیدن وجود داره :

1- نفهمیدن

2- نخواستن فهمیدن

که نوع دومش خیلی بدتره! منم برای یه مدت به نوع دوم دچار شده بودم! وقتی فهمیدم دیگه کار از کار گذشته بود!

حالا یه بهونه برام جور شده که با خیلی از اطرافیانم جدا بشم! اولش فکر میکردم خیلی خوبه ولی یکم که بیشتر ذهنم مشغول شد بهش دیدم اونقدر ها هم جالب نیست!

ادما با خودشون یه سری خاطرات دارن که شاید بعضی از این خاطرات خوب هم نباشه ولی وجودش لازمه! کمترین مورد استفادش تجارب بعدی در رابطه با اون موضوعه!

هرچقدر هم به این موضوع فکر میکنم کمتر به نتیجه میرسم! وقت زیادی هم ندارم شاید فقط 1 ماه دیگه بیشتر فرصت انتخاب نداشته باشم..

البته خودمونیم الان هم مطمئن نیستم که قدرت انتخاب داشته باشم!...

هر موقع به نتیجه خاصی رسیدم همین جا اعلام میکنم!

پ.ن 1 : انگار به من نیومده چند وقت بتونم ذهنم ازاد باشه و به موضوعی فکر نکنم!

پ.ن 2 : نمیدونم اتفاقی که قراره بیفته خوبه یا بد...

پ.ن 3 : با اینکه یه پست برای عید مینویسم ولی از همین حالا : عیدتون مبارک!

تا بعد...

خدانگهدار...


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
217506


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
15



:: درباره من ::

دست نوشته های من

غریبه اشنا
اهل درسم... روزگارم بد نیست! جیب خالی دارم...خرده پولی... سر سوزن عقلی دوستانی دارم بهتر از عزرائیل! درسهایی بدتر از تلخی زهر !!! و کلاسی که در این دانشگاه است.جنب دستشویی ها...جنب آن سلف خراب..من یک دانشجویم...چشمهایم کم سو.. کله ام بی مو..درس کفاره ی من! من جنون را هر دم در میان جزوه هایم می بینم... در کتابم جریان دارد چرت..جریان دارد پرت..همه ی فکر و خیالم متزلزل شده است جزوه هایم را وقتی می خوانم که امتحانش فرداست!!! برگه ی تقلب را من با غفلت مراقب عزیز می خوانم پی خونسردی خود!!! اهل درسم پیشه ام بیکاریست..گاه گاهی در می روم از توی کلاس تا سلف...تا که با خوردن دوغ و شکلات این دل سوخته ام خنک شود...چه خیالی...چه خیالی!!! می دانم از پس ناچاری است..خوب میدانم آخر ترم کار من زاری است !!!

:: لینک به وبلاگ ::

دست نوشته های من


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

دانشگاه[6] . درس[3] . دعا[2] . امتحان[2] . کتابخانه[2] . موسیقی . یلدای وبلاگستان . استاد . استراحت . تاریخ تحلیلی صدر اسلام . تاکسی . تبریک سال نو . ترافیک . تقلب . تولد . حلالیت . خاطره . خداحافظی . دل نوشته ها . روز پدر . روز دانشجو . زن . زندگی ماشینی . سکوت . شعر . شیطنت . عصر جدید . عید نوروز . فال حافظ .


:: آرشیو ::

دست نوشته های قدیمی
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
آذر 1387
بهمن 1387
دی 1387


:: دوستان من (لینک) ::

بسیار بهار آید و بی ما گذرد !!!
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
و خدایی در این نزدیکیست
بزرگترین لینک باکس آهنگهای رپ
زندگی خوب من
چند کیلو امیدواری
هانیبال
همسفر عشق
باد سوار
یادداشت های شب
پسر آرتا
به رنگ رویا
ایران سرزمین همیشه جاوید
سیندرلا
دل نوشته های یک خانم مدیر
پاتوق
ع+ش+ق:؟؟؟ (مهدی)
تک نهال باغ عشق ( سحر )
ارتش دامبلدور
نیمه پنهان من
.:. ▪ .: AZAR:. ▪ .:.
فلسفه های لاجوردی
تورنگ
دختری که تنها در معبر اینه ها نشسته است
پاتریس انلاین
مصطفی
اگر بگذارند میتوانم خودم باشم
ققنوس
اوای باران
نیلوفر آبی
محبوب من
من و تو
عشقولانه های دالتون
موفق باشی
کلبه احزان
ساده دل
دست نوشته های پسری از نسل افتاب(وبلاگ قبلی خودم)
وبلاگ نویسان اصولگرا (همراهان انقلاب)
تک هوادار گلزار
تو مال منی یا نه؟؟؟؟؟
گالری عکسهای زیبا
بگذار ترانه من ساده باشد
اشیانه مهر


:: لوگوی دوستان من ::




















:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو