سلام
من ديگه اسمش يادم رفته بود.. خيلي وقت بود كه ازش خبري نداشتم...
خدا رحمتش كنه...
تنهاي تنها چون غريبه اي بي هيچ آشنايي به اين سو و آن سو ميرم براي يافتن چه كسي يا چه چيز خود نيز نمي دانم ، عجب حكايتي شده اين دلتنگي شباي تاريك من ، تنهايي خود موهبتيست اما از ان گريزانم ، هر چه بيشتر از او دور ميشوم بيشتر به آن نزديكم ...
سلااااااااااااااااااممممممممم...
به به..
چه عجب!!خوبي!؟خوشي؟!قشنگ بود..
اميدوارم مشكلاتت زودتر حل بشه..
بابت قيصر امين پور هم متاسفم..
يادمه سال اول كه بودم(دبيرستان) خيلي به مديرمون اصرار كرديم كه ببرتمون تهران ببينيمش..
اما حيف نشد..
يعني يكم با عقل هم جور در نمياد..
ولي خب به گفتنش ميارزيد.......
حالا فعلا سر اينكه كجا دفنش كنند دعوا دارند.. فكر ميت هم نميكنند كه گناه داره ...
موفق باشي..
خدانگهدااااااااااااارررررررررررررر..