سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های من

بند ب! شنبه 87/5/5 ساعت 10:1 عصر

چند روزی بود برای امروز لحظه شماری میکردم! صبح زود بلند شدم و طبق قرار قبلی رفتم سر قرارم!

داستان از اینجا شروع میشه که از چند وقت پیش برای یکی از فامیل که روز پایان نامه کار میکرد قرار شد هماهنگ بشه برای مصاحبه!

بالاخره بعد هماهنگی ها قرار شد منم باهاش برم!

وقتی رسیدیم جلوی در از ما کارت خواستن که برگه اجازه مصاحبه رو نشون دادیم و گفتن برید دبیرخانه (شورای هماهنگی) بعد از بررسی برگه افسری که پشت میز بود داد زد سرکار محمدی!

-بله قربان

-راهنمایی کن بند ب!

- چشم قربان

افسر گفت بفرمایید میتونید کارتون رو شروع کنید!

دنبال سرباز راه افتادیم هر چند قدمی که برمیداشتیم یه در اهنی بزرگ  رو با کلید باز میکرد و بعد از رد شدنمون دوباره با کلید ققل میکرد!

سرباز: حالا این همه بند! چرا بند ب میخوایید برید؟ چطوری مجوز گرفتید معمولا برای بند ب مجوز صادر نمیشه!

بعد 4-3 دقیقه مثل اینکه رسیده بودیم روی یه تابلو بزرگ نوشته شده بود بند ب (محکومین به اعدام)!

با خوندن این جمله یکم توی دلم خالی شد

با صدای سرباز به خودم اومدم که گفت میتونید شروع کنید کارتون رو!

رفتیم تو و پشت سرمون در اهنی با صدا بسته شد! صدای زیادی شنیده نمیشد! تقریبا هرکسی سرش تو کار خودش بود! یکی از زندانی ها که ما رو دید اومد جلو. یه پسر 22 ساله که قیافش خیلی بیشتر نشون میداد! سوال ها شروع شد:

- چند سالته؟

- 22 سال

- برای چی اینجایی؟

- قتل عمد!

توی همین سوال ها و جواب ها بودیم که یکی دیگه از زندانی ها جلو اومد

- خودت رو معرفی میکنی؟

- رضا.ن هستم

- جرمت؟

- تجاوز به عنف و پخش فیلم های مستحجن!

- حکمت صادر شده؟

- اره (یه خنده تلخ میکنه) تا دوشنبه اینجا مهمون هستم!

ساعت رو نگاه میکنم 9:30 رو نشون میده! توی همین حین صدای اون در دوباره اومد و باز شد! سرباز فریاد زد: حسن.ا وسایلت رو جمع کن بیا بیرون! یکی دو نفری که پیش ما بودن رفتن طرف بقیه! یه مرد تقریبا 30 ساله داشت اماده میشد! خداحافظی کردن باهاش و با سرباز رفت. تا یکی دو دقیقه کسی حرفی نمیزد! پرسیدیم کجا بردنش؟

- همون جایی که همه ما میریم! بلیت اون امروز برده بود! (همه میخندن)

تحمل هوای اونجا برام سخت بود! انگار همه اونجا مرده بودن! هیچ امیدی بینشون وجود نداشت! سوال ها ادامه داشت تا ساعت حدود 10:30 که کم کم کارمون تموم شد!

برگشتیم به سمت همون در. سرباز در رو باز کرد و دوباره پشت ما بست! صدای در برام از همه چیز بدتر بود!

پ.ن : امروز برام روز جالبی بود با اتفاقاتی که برام افتاد!

 


نوشته شده توسط: غریبه اشنا


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
219756


:: بازدیدهای امروز ::
85


:: بازدیدهای دیروز ::
65



:: درباره من ::

دست نوشته های من

غریبه اشنا
اهل درسم... روزگارم بد نیست! جیب خالی دارم...خرده پولی... سر سوزن عقلی دوستانی دارم بهتر از عزرائیل! درسهایی بدتر از تلخی زهر !!! و کلاسی که در این دانشگاه است.جنب دستشویی ها...جنب آن سلف خراب..من یک دانشجویم...چشمهایم کم سو.. کله ام بی مو..درس کفاره ی من! من جنون را هر دم در میان جزوه هایم می بینم... در کتابم جریان دارد چرت..جریان دارد پرت..همه ی فکر و خیالم متزلزل شده است جزوه هایم را وقتی می خوانم که امتحانش فرداست!!! برگه ی تقلب را من با غفلت مراقب عزیز می خوانم پی خونسردی خود!!! اهل درسم پیشه ام بیکاریست..گاه گاهی در می روم از توی کلاس تا سلف...تا که با خوردن دوغ و شکلات این دل سوخته ام خنک شود...چه خیالی...چه خیالی!!! می دانم از پس ناچاری است..خوب میدانم آخر ترم کار من زاری است !!!

:: لینک به وبلاگ ::

دست نوشته های من


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

دانشگاه[6] . درس[3] . دعا[2] . امتحان[2] . کتابخانه[2] . موسیقی . یلدای وبلاگستان . استاد . استراحت . تاریخ تحلیلی صدر اسلام . تاکسی . تبریک سال نو . ترافیک . تقلب . تولد . حلالیت . خاطره . خداحافظی . دل نوشته ها . روز پدر . روز دانشجو . زن . زندگی ماشینی . سکوت . شعر . شیطنت . عصر جدید . عید نوروز . فال حافظ .


:: آرشیو ::

دست نوشته های قدیمی
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
آذر 1387
بهمن 1387
دی 1387


:: دوستان من (لینک) ::

بسیار بهار آید و بی ما گذرد !!!
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
و خدایی در این نزدیکیست
بزرگترین لینک باکس آهنگهای رپ
زندگی خوب من
چند کیلو امیدواری
هانیبال
همسفر عشق
باد سوار
یادداشت های شب
پسر آرتا
به رنگ رویا
ایران سرزمین همیشه جاوید
سیندرلا
دل نوشته های یک خانم مدیر
پاتوق
ع+ش+ق:؟؟؟ (مهدی)
تک نهال باغ عشق ( سحر )
ارتش دامبلدور
نیمه پنهان من
.:. ▪ .: AZAR:. ▪ .:.
فلسفه های لاجوردی
تورنگ
دختری که تنها در معبر اینه ها نشسته است
پاتریس انلاین
مصطفی
اگر بگذارند میتوانم خودم باشم
ققنوس
اوای باران
نیلوفر آبی
محبوب من
من و تو
عشقولانه های دالتون
موفق باشی
کلبه احزان
ساده دل
دست نوشته های پسری از نسل افتاب(وبلاگ قبلی خودم)
وبلاگ نویسان اصولگرا (همراهان انقلاب)
تک هوادار گلزار
تو مال منی یا نه؟؟؟؟؟
گالری عکسهای زیبا
بگذار ترانه من ساده باشد
اشیانه مهر


:: لوگوی دوستان من ::




















:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو