سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست نوشته های من

تصمیم گیری یکشنبه 86/12/26 ساعت 5:15 عصر

سلام از اونجایی که قراره  فقط برای خودم بنویسم پس :

نمیدونم چرا تمام تصمیم گیری ها برای ما ایرانی ها اینطوریه:

1- یک هفته قبل از انتخابات اداره کل اموزش و پرورش بعضی مناطق تهران ( 1 و 3 و چند منطقه دیگر) طی بخشنامه رسمی اعلام میکند تمامی مدارس از تاریخ 22/12/86 الی 14/1/87  تعطیل میباشد

2- روز پنج شنبه 23/12/86 وزارت اموزش و پرورش طی اطلاعیه ای در ساعت 6 بعدازظهر اعلام میکند  تمامی مدارس تا 28 اسفند باز است

3- روز جمعه 24/12/86 در حالی که شایعاتی از تعطیلی مدارس شنیده میشد ساعت 6 بعد از ظهر وزارت اموزش و پرورش اعلام کرد تمامی مدارس فردا باز است

4روز جمعه 24/12/86 در ساعت 10 شب وزارت کشور طی اطلاعیه ای اعلام کرد تمامی مدارس فردا و تا پایان شمارش ارا تعطیل است

5- تنها 10 دقیقه بعد اصلاحیه این اطلاعیه اعلام شد: تنها فردا تمامی مدارس تعطیل است

یعنی واقعا یه تصمیم گیری برای این موضوع اینقدر سخت و مشکل هست که این همه تصمیم باید عوض بشه و مردم به بازی گرفته بشن؟؟؟

پ.ن 1 : اماده شدن برای عروسی یه فامیل نزدیک هم برای خودش لذتی داره! (مبارکشون باشه!)

پ.ن 2 : داریم کم کم به پایان سال نزدیک میشیم سر موقع توی یه اپ ویژه عید صحبت میکنم

به امید دیدار...

خدانگهدار


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

نمیدونم تو ذهنم چی میگذره! پنج شنبه 86/12/23 ساعت 7:14 عصر

امروز داشتم با خودم فکر میکردم این چند وقته خیلی بهم ریختم از نظر فکری! یه موقع میشه به خودم میام میبینم نیم ساعته دارم فکر میکنم ولی به چی؟ به کی؟ الله اعلم!

امروز دیدم اوضاع داره بدتر میشه یه توفیق اجباری نصیبم شد رفتم استخر! هر موقع میرم استخر تا یه مدت شارژم امروز وقتی اونجا یکم با خودم خلوت کردم سعی کردم فکرم رو اروم کنم توی چند دقیقه ای که داشتم سعی میکردم اروم بشم تمام مساله ها برام مرور شد! به تمام اون چیزایی که فکر میکردم مثل یه فیلم با دور تند از جلوی چشمام گذشت!

پ.ن 1 : دارم عوض میشم نمیدونم چرا فقط حس میکنم اون ادم قدیم نیستم

پ.ن 2 : داره مشکلاتم یواش یواش بزرگتر میشن و مجبورم با مشکلاتم کنار بیام...

پ.ن 3 : اون حس کنجکاوی دوباره اومده سراغم کاش میتونستم یه جوری بفهمم تو ذهن بعضی از اطرافیانم چی میگذره!

پ.ن 4 : برام دعا کنید!

به امید دیدار

خدانگهدار


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

بدون شرح! پنج شنبه 86/12/23 ساعت 12:3 صبح

بعضی وقتا همین که شروع به نوشتن میکنم کلی فکر و مطلب برای نوشتن یکدفعه میریزن سرم

بعضی وقتا هم برعکس! تا یه میام یه چیزایی که تو ذهنم هست بنویسم یکدفعه همه چیز از ذهنم پاک میشه!

الان هم یکی از اون موارد دومه! همه چیز پرید از ذهنم!

امروز داشتم نوشته هام رو میخوندم عکس العمل ها رو هم میخوندم دیدم انگار کم کم دارم از اون هدفی که داشتم تو شروع نوشتنام دور میشم! اولش قرار بود اینجا هرجوری میخوام بنویسم ولی الان که میبینم ناخداگاه دارم از اون مسیر خارج میشم! چرا؟؟؟؟

از این به بعد اینجا فقط برای خودم مینویسم! فکر نمیکنم لازم باشه برای این کارم توضیح به کسی بدم!

این روزا هر موقع بیرون میرم توی شهر پر شده از تبلیغات انتخاباتی:

اصول گرایان و اصلاح طلبان و جبهه متحد اصولگرایان و خانه کارگر و ... و خیلی افراد هم که شدن کاندیدای منفرد!

به نظر من توی این کارها فقط تنها چیزی که اتفاق میفته بازی ها سیاسیه! اما واقعا شان مردم ایران انقدر هست که دست خوش بازی سیاسی احزاب مختلف بشن؟؟؟

پ.ن 1 : امروز به ناچار با یکی دیگه از دوستای خوبم برای همیشه خداحافظی کردم! (سفر بخیر)

پ.ن 2 : این چند روز دنبال یکی هستم که باهام رو راست باشه ولی هرچی میگردم پیدا نمیشه! یعنی اینقدر دروغ مفیده؟؟؟

پ.ن 3 : یعنی حتی یه نگاه به نوشته هام انداختن اینقدر سخته که بعضی دوستان (حتی شما دوست عزیز!)‏ بدون خوندن فقط کامنت میذاری به منم سر بزن؟؟؟ از این به بعد به کامنت های بی ربط به موضوع نوشته هیچ جوابی نمیدم!

به امید دیدار

خدانگهدار...


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

دلم گرفته دوشنبه 86/12/20 ساعت 1:0 صبح

                                       

امشب نمیدونم چی شد که یه دفعه احساس کردم خیلی تنهام!

بدجوری دلم گرفت از پنجره اتاق وقتی بیرون رو نگاه کردم حالم بدتر شد هیچکس رو نمیشد دید توی یه سکوت عجیبی قرار گرفتم!

خیلی کم برام پیش میاد اینطوری احساس تنهایی کنم چون بیشتر وقتا سرم رو گرم میکنم...

تازگی فکر میکنم نمیتونم درک کنم چی داره اطرافم اتفاق میفته وقتی هم که میفهمم دیگه خیلی دیر شده! کار از کار گذشته

خیلی سخته چیزی رو وقتی بفهمی که دیگه کاری از دستت بر نمیاد شاید هم خودم میخوام نفهمم چی داره میگذره الله اعلم!

ادم تو شب بخاطر سکوتی که تو دلش داره میشه به خیلی چیزا فکر کرد امروز هرچی فکر کردم به هیچی نرسیدم برا همینم یه دفعه هوس اینجا نوشتن بهم دست داد

پ.ن 1: امشب بدجوری دلم هواتو کرده بود کاش میتونستم پیشت باشم

پ.ن 2: اخرین باری که باهات حرف زذم دقیقا یک سال میگذره از اون روز برام خیلی تغییر کردی

پ.ن 3: هنوز میخوام برای یه مدت به هیچی فکر نکنم

 

                       

نوشته شده توسط: غریبه اشنا

لعنت به گوشی که بی موقع تیز شود چهارشنبه 86/12/15 ساعت 5:49 عصر

این چند روز حسابی سرم شلوغه! بهتر بگم خودم سرم رو شلوغ میکنم! شاید از ویژگی های این دوره باشه...

الان که فکر میکنم میبینم واقعا بعضی ضرب المثل ها درست از اب در میاد مثل لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود و البته در مورد من لعنت به گوشی که بی موقع تیز شود!

چند روز پیش جایی بودم بازم این حس لعنتی کنجکاوی اومد سراغم میخواستم ببینم دارن در مورد چی صحبت میکنن!

ناخداگاه طبق معمول گوش رو تیز کردم! ولی ...

چیزایی شنیدم که بهتر بود نمی شنیدم البته بهتر شد از یه نظر چون به بعضی سوال هایی که تو ذهنم بود جواب داده شد حداقل تکلیفم روشن شد تا حدودی!

پ.ن1: این روزا بدجوری دوست دارم تنها باشم! به هیچ چیز هم نمیخوام فکر کنم.

پ.ن2: اقا یا خانمی که میایی و یه مشت چرندیات تو نظرات مینویسی نمیدونم چی بگن فقط برات متاسفم که اینجور شخصیتی داری!

پ.ن3: دل و دماغ قدیم رو ندارم


نوشته شده توسط: غریبه اشنا

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
219570


:: بازدیدهای امروز ::
4


:: بازدیدهای دیروز ::
134



:: درباره من ::

دست نوشته های من

غریبه اشنا
اهل درسم... روزگارم بد نیست! جیب خالی دارم...خرده پولی... سر سوزن عقلی دوستانی دارم بهتر از عزرائیل! درسهایی بدتر از تلخی زهر !!! و کلاسی که در این دانشگاه است.جنب دستشویی ها...جنب آن سلف خراب..من یک دانشجویم...چشمهایم کم سو.. کله ام بی مو..درس کفاره ی من! من جنون را هر دم در میان جزوه هایم می بینم... در کتابم جریان دارد چرت..جریان دارد پرت..همه ی فکر و خیالم متزلزل شده است جزوه هایم را وقتی می خوانم که امتحانش فرداست!!! برگه ی تقلب را من با غفلت مراقب عزیز می خوانم پی خونسردی خود!!! اهل درسم پیشه ام بیکاریست..گاه گاهی در می روم از توی کلاس تا سلف...تا که با خوردن دوغ و شکلات این دل سوخته ام خنک شود...چه خیالی...چه خیالی!!! می دانم از پس ناچاری است..خوب میدانم آخر ترم کار من زاری است !!!

:: لینک به وبلاگ ::

دست نوشته های من


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

دانشگاه[6] . درس[3] . دعا[2] . امتحان[2] . کتابخانه[2] . موسیقی . یلدای وبلاگستان . استاد . استراحت . تاریخ تحلیلی صدر اسلام . تاکسی . تبریک سال نو . ترافیک . تقلب . تولد . حلالیت . خاطره . خداحافظی . دل نوشته ها . روز پدر . روز دانشجو . زن . زندگی ماشینی . سکوت . شعر . شیطنت . عصر جدید . عید نوروز . فال حافظ .


:: آرشیو ::

دست نوشته های قدیمی
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
آذر 1387
بهمن 1387
دی 1387


:: دوستان من (لینک) ::

بسیار بهار آید و بی ما گذرد !!!
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
و خدایی در این نزدیکیست
بزرگترین لینک باکس آهنگهای رپ
زندگی خوب من
چند کیلو امیدواری
هانیبال
همسفر عشق
باد سوار
یادداشت های شب
پسر آرتا
به رنگ رویا
ایران سرزمین همیشه جاوید
سیندرلا
دل نوشته های یک خانم مدیر
پاتوق
ع+ش+ق:؟؟؟ (مهدی)
تک نهال باغ عشق ( سحر )
ارتش دامبلدور
نیمه پنهان من
.:. ▪ .: AZAR:. ▪ .:.
فلسفه های لاجوردی
تورنگ
دختری که تنها در معبر اینه ها نشسته است
پاتریس انلاین
مصطفی
اگر بگذارند میتوانم خودم باشم
ققنوس
اوای باران
نیلوفر آبی
محبوب من
من و تو
عشقولانه های دالتون
موفق باشی
کلبه احزان
ساده دل
دست نوشته های پسری از نسل افتاب(وبلاگ قبلی خودم)
وبلاگ نویسان اصولگرا (همراهان انقلاب)
تک هوادار گلزار
تو مال منی یا نه؟؟؟؟؟
گالری عکسهای زیبا
بگذار ترانه من ساده باشد
اشیانه مهر


:: لوگوی دوستان من ::




















:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو